چه سایت‌های معتبری خبر دزدی ایرانی از سریال «خانواده‌ی امروزی» را کارکرده‌اند

رسانه‌های ایرانی و سینمای ایران معمولن اگر هم که اقتباسی از یک کار خارجی انجام بدهند، آن را در تیتراژ کارشان ذکر نمی‌کنند. نمونه‌هایش فراوان است، از کافه ستاره (۱۳۸۳ – سامان مقدم) کمی آبرومدتر بگیرید تا فیلم وقیحی مثل دوخواهر (۱۳۸۷ – محمد بانکی). یکی از معدود فیلم‌هایی که به یاد می‌آورم که اقتباس از یک فیلم دیگر (و نه کتاب یا داستان، چون در زمینه‌ی اقتباس از کتاب‌ها سینمای ایران کمی جانب انصاف را رعایت می‌کند) را در تیتراژش ذکر کرده بود فیلم شوخی (۱۳۷۸) همایون اسعدیان بود که اقتباسی بود از فیلم قهرمان ِ استیون فریرز. تازه در آنجا هم نام کارگردان به اشتباه ذکر شده بود. یعنی نام استیون فریرز به اشتباه استیون فریزر ذکر شده است. هنوز هم در وبگاه سینمایی سوره می‌توانید این نام اشتباه را (که از تیتراژ آغازین فیلم فهرست‌برداری شده ببینید: +)

ولی وقتی وقاحت به حدّ نهایتش برسد، دیگر نمی‌توان نام کپی‌برداری به یک پدیده داد و باید آن را دزدی نامید. این روزها خبر دزدی عوامل سریال ایرانی هفت‌سنگ (۱۳۹۳ – علی‌رضا بذرافشان) که به مناسبت ماه رمضان! از شبکه‌ی سه پخش می‌شود همه جا پیچیده. آنها سریال ِ آمریکایی ِ «خانواده امروزی» (کریستوفر لوید و استیون لویتان – ۲۰۰۹ تا کنون) را به صورت کُمپِلت (در این بافت، کُمپلت معنی را بهتر از کامل می‌رساند) دزدیده‌اند و فقط بازیگرها و گاهی روابط شخصیت‌ها باهم عوض شده‌اند. یعنی حتّا دیالوگ‌ها و میزانسن‌ها هم موبه‌مو کپی شده‌اند.

خبرگزاری‌های داخلی اگر هم این خبر را کار کرده‌اند کار چندان خطیری انجام نداده‌اند، چه اگر حرف آن‌ها در این زمینه بردی داشت باید پخش این سریال متوقف می‌شد. ولی این‌ خبر خوشبختانه از سوی ِ رسانه‌های خارجی نیز بازتاب پیدا کرد. در زیر فهرستی از سایت‌هایی که خبر دزدی ذکرشده را کارکرده‌اند آورده می‌شود: ورایتی، تلگراف، اسلیت، تایم، هرالد، میرِر و هافینگتون‌پست

اصولن مشخص نیست دنیای ذهنی کارگردان و نویسنده‌ این مجموعه از پیاده کردن سریالی که چند فصل ادامه داشته و هنوز هم دارد در قالب یک اثر سی قسمتی چه بوده است؟

تازه از شروع پخش این سریال چند روزی بیشتر نگذشته است و در همین مدت کوتاه توجَه رسانه‌های انگلیسی‌زبان به این مسئله جلب شده است. نویسندگان ایرانی که نمی‌توانند به درک درستی از روابط شخصیت‌ها وروایت‌های تودرتوی مشابه‌های خارجی برسند دست به دزدی کامل آنها می‌زنند و سعی می‌کنند با به تن‌کردن جامه‌ای ایرانی آن را به خورد مردم بدهند. در حالیکه غافل از این هستند که عصر دیجیتال، مو را از ماست‌شان می‌کشد. امّا اینکه آیا از انجام این گونه کارهای ناپسند دست‌برمی‌دارند یا نه، زمان مشخص خواهد کرد.

قصّه‌ی پرغصّه‌ی آدم‌ها – سریال فارگو

فیلم فارگو (۱۹۹۶) یکی از بهترین‌ فیلم‌های ساخته‌ی برادران کوئن است. این فیلم بعد از ناامیدی‌ای که فیلم قبلی‌شان، وکیل هادساکر در بین طرفداران این دو برادر ایجاد کرده بود به نوعی بازگشتی شکوه‌مند به دنیای سرد، غریب و کمدی تلخ کوئنی بود. تمام فیلم پر از تضاد‌ها و پارادوکس‌های مثال‌زدنی و بسیار مشخّص بود. از پرحرفی یکی از شخصیت‌های بزهکار فیلم تا سکوت دیگری. پارادوکس، کنتراست و تضادّی که بین خون و برف در فیلم دیده می‌شد هم در جای خود یکی از بهترین نمونه‌های نوع خودش بود. طنز سیاه فیلم فارگوبه همراه موسیقی ویرانگر ِ استاد کارتر بورول یکی از ماندگارترین فیلم‌های دهه‌ی نود را رقم زده بود.

Fargo

نمایی از فارگو (۱۹۹۵)

چیزی حدود بیست سال بعد، یک نویسنده‌ی خوشفکر به‌نام نوآ هاولی به همراه یک عدّه کارگردان علاقه‌مند به داستان اصلی فیلم فارگو و به همراه مدیریت تولیدی خود برادران کوئن تصمیم گرفتند که بر فیلم یک دنباله‌ی سریالی به همان‌ نام بسازند.  سریال محصول شبکه‌ی اف‌اِکس بود و حاصل کار در سال ۲۰۱۴ ده قسمت از فصل یک سریال فارگو شد که در آن مارتین فریمن، بیلی باب تورنتُن، الیسن تالمن، کالین هنکس، باب اُدنکِرک و … به ایفای نقش پرداختند. تا قسمت‌های سه و چهار بیننده به جز محیط سرد فارگو و بمیجی که لوکیشن سریال هستند هیچ مشابهتی میان ِ سریال وفیلم اصلی مشاهده نمی‌کند. به جز پلیس زن چاقی که شاید تا حدّی یادآور پلیس بارداری باشد که در فیلم فارگو، فرانسیس مک‌دورمند نقش او را بازی می‌کرد. یا نام خانوادگی نایگارد (مارتین فریمن) که هم‌قافیه‌ی لاندرگارد (ویلیام اچ. میسی) در فیلم اصلی است.

راست، بیلی باب تورنتن و چپ، مارتین فری‌من

راست، بیلی باب تورنتن و چپ، مارتین فری‌من

ولی به تدریج که در اوّل یکی از قسمت‌ها مشاهده می‌کنیم که یکی از نقش‌های فرعی فیلم در طبیعت یخ‌زده‌ی شمال ماساچوست، با ماشین خراب‌شده‌اش سروکلّه می‌زند و ناگهان توجه‌اش به یک شی نارنجی‌رنگ که در برف‌های کنار حصاری بیرون زده جلب می‌شود، حساب کار دست‌مان می‌آید. پول‌هایی را که کارل (استیو بوشمی) در فیلم، پنهان کرده بود و ما، تماشاگران ساده‌دل فکر می‌کردیم که دست احدالنّاسی به آنها نمی‌رسد توسَط یک فرد مهاجر معمولی پیدا می‌شوند که کلّ زندگی‌اش را دگرگون می‌کنند.

این سریال را می‌توان نمونه‌ی موفّقی از برقراری توازن میان «دو» ضدّ قهرمان یا آنتاگونیست‌ش معرّفی کرد. آدم‌های بد این فیلم به وضوح آن‌قدر لایه‌های خاکستری‌ وجودشان رو به سیاهی می‌رود که هیچ شکّی در قضاوت بینندگان باقی نمی‌گذارند. آدم‌ خوب‌های داستان هم کم‌اشتباه نیستند و گاهی اشتباه‌های‌شان ممکن است به مرگ یکدیگر منجر بشود. ممکن است البتّه.

الیسُن تالمن

الیسُن تالمن

ادای دین‌های سریال به فیلم اصلی کم نیستند. از موسیقی ِ بسیار شبیه و بسیار متفاوت سریال که باز هم از ویولن هاردنگر به خوبی استفاده شده تا دو خلافکار فرعی فیلم که یکی‌شان لال است و دیگری همه‌اش حرف می‌زند و فضای سرد بمیجی و وای، داشت از قلم می‌افتاد، پیام اول فیلم که می‌گوید: «این داستانی واقعی‌ست. وقایع نشان‌داده شده در سال 2005 در ماساچوست اتّفاق افتادند، بنابه‌درخواست ِ بازماندگان نام‌ها تغییر داده‌شده‌اند و به احترام درگذشتگان باقی حوادث همانطور که اتفاق افتاده‌اند به تصویر کشیده شده‌اند.» و ما، اگر کوئن‌دوست باشیم می‌دانیم که این نوشته‌ها مثل نوشته‌های اول فیلم فارگو فاقد هرگونه درستی و راستی می‌باشند.

انتخاب عنوان‌های هرقسمت شاید یکی از شاهکارهای نویسندگان و کارگردانان سریال‌های تلویزیونی در دهه‌ی اخیر باشد. تمام فیلم درباره‌ی انتخاب‌های درست یا غلط هستند، پس عوامل سریال با هوشمندی از عنوان پارادوکس‌های منطقی یا ریاضی استفاده برده‌اند.  تقریبن هر قسمت این سریال عنوانی را یدک می‌کشد که یکی از پارادکس‌های منطقی یا ریاضی یا خودمرجع را به یاد می‌آورد یا به ضرب‌المثلی اشاره دارد و یا به یکی از آیین‌های ذن می‌پردازد. به فهرست زیر دقت کنید:

۱. قسمت اوّل: معمّای تمساح (یک پارادکس در منطق که اشاره دارد یک تمساح بچه‌ای را می‌دزدد و به پدر بچه قول می‌دهد او را برگرداند اگر و فقط اگر پدر بچه بتواند به درستی پیش‌بینی کند که آیا تمساح بچه را برمی‌گرداند یا نه؟)

۲. قسمت دوّم: شاهزاده خروس (بر اساس یک ضرب‌المثل یهودی که در آن شاهزاده‌ای دیوانه می‌شود و باور پیدا می‌کند که یک خروس است و تلاش افراد ِ مختلف برای شفادادن او و موفّقیت یک نفر در پایان داستان)

۳. قسمت سوّم: جاده‌ی گل‌آلود (بر اساس یک داستان معروف در آیین ذن بودایی که به طرق مختلف روایت شده و حکایت دو راهب پیر و جوان که در سفری همراه بودند و در جاده‌ای گل‌آلود با زنی جوان با لباس‌های نو روبه‌رو شدند. راهب پیر زن جوان را بغل کرد و از جادّه (برخی روایت‌ها رودخانه‌ای خروشان) عبور داد. چند ساعت بعد راهب جوان از او پرسید چطور تقوا را کنار گذاشته و دست به چنین گناهی زده؟ راهب پیر به او گفت من همان لحظه که زن را به روی زمین گذاشتم او را فراموش کردم ولی تو هنوز او را حمل می‌کنی؟))

۴ و ۵.قسمت‌های چهارم و پنجم: سرزنش خوردن و شش کسب‌نشدنی: (هر دو بر اساس دو داستان از آموزه‌های ذن بودایی.)

۶. قسمت ششم: خر بوریدان: (باز هم یک پارادوکس که موضوع‌ش این است که الاغی گرسنه را به فاصله مساوی از دو کپه یونجه در نظر می‌گیرند، برخی استدلال می‌کنند که الاغ مزبور به سبب ناتوانی اراده به عمل، خواهد مُرد.) اطلاعات بیشتر درباره‌ی خر بوریدان در ویکی‌پدیای فارسی

خر بوریدان

خر بوریدان

۷. قسمت هفتم: چه کسی موهای آرایشگر را اصلاح می‌کند؟ (در منطق به اسم پارادوکس آرایشگر شناخته می‌شود. این پارادوکس صورت دیگری از پارادوکس راسل است و شکل ساده‌شده‌ی آن این است: آرایشگر یک شهر اعلام می کند که فقط صورت کسانی را اصلاح می کند که خودشان صورت خود را اصلاح نمی کنند.آیا این آرایشگر صورت خود را اصلاح می کند؟)

۸. قسمت هشتم: کپه (بر اساس پارادوس کپّه‌ها که می‌گوید ما چطور مفاهیم مختلف را تعریف می‌کنیم؟  آیا یک کپهٔ کاه، یک کپهٔ کاه باقی می‌ماند، اگر ما یک عدد از کاه‌هایِ آن را برداریم؟ اگر پاسخ مثبت است، آن‌گاه، آیا اگر یک کاهِ دیگر را هم برداریم، باز هم یک کپهٔ کاه داریم؟ اگر ما همین طور به کارِ خود ادامه دهیم، در نهایت به مرحله‌ای می‌رسیم که دیگر با یک تودهٔ کاه مواجه نیستیم، اما مسئله این است: دقیقاً در کدام نقطه، دیگر با یک کپهٔ کاه مواجه نیستیم؟)

۹. قسمت نهم: روباه، خرگوش و کلم (معمّای معروفی که باید یک روباه، یک خرگوش و یک کلم را به‌وسیله‌ی قایقی از این سوی رودخانه به سوی دیگرش ببریم و هر بار می‌توانیم یکی از آنها را با خود حمل کنیم. چگونه باید این کار را انجام دهیم که در سوی دیگر روباه، خرگوش و خرگوش کلم را نخورند؟)

۱۰. دوراهی مورتون: (بر اساس یک معمّای منطقی که در آن فرد با دو گزینه‌ی بد روبه‌رو می‌شود و به اصطلاح باید میان بد و بدتر یکی را انتخاب کند. گزینه‌ی او هرچه باشد، او هیچ‌گاه به نتیجه‌ی دلخواهش دست نخواهد یافت)

هدف من از آوردن عنوان‌های قسمت‌های سریال و داستانی که آن‌ها به آن مربوطند این بود که شما با خواندن هر یک از عنوان‌های بالا و داستان مربوط به آن‌ها، بدون آنکه داستان قسمت‌های سریال را بدانید  با سیر منطقی هر قسمت با قسمت بعدی‌اش آشنا شوید. در این شکّی نیست که برای فیلم‌نامه‌ی هرقسمت مدّت‌ها بحث و گفت‌وگو درکار بوده است.

در آخر کار باید به بازی‌های ماندگار بیلی باب تورنتن، مارتین فریمن، آلیسون تالمن اشاره کنم. مارتین فریمن که همیشه در نقش آدم‌هایی مظلوم و درحاشیه بازی کرده بود در این سریال توانسته وجهه‌ی دیگری از کار خود را به نمایش بگذارد که قطعن در آینده‌ی حرفه‌ای‌اش تاثیر به‌سزایی خواهد داشت. بیلی باب تورنتون که قبلن با برادران کوئن در فیلم مردی که آنجا نبود (۲۰۰۱) همکاری داشته در این فیلم شمایل یک آدم‌کش اجیر را به نمایش می‌گذارد که خونسردی‌اش نه تنها خیره‌کننده است بلکه گاهی اوقات لج تماشاچی را هم درمی‌آورد که چرا می‌تواند به این راحتی دروغ بگوید و از ماجراهای بسیار بغرنج جان سالم به در ببرد. الیسن تالمن هم که پیش از این تجربه‌ی بازیگری زیادی نداشته توانست با این سریال تصویر یک پلیس زن بسیار باهوش در محیط مردانه و سرد داکوتای شمالی را به نمایش بگذارد. در آینده حتمن درباره‌ی موسیقی این سریال و دیالوگ‌هایش حدّاقل دو مطلب جداگانه خواهم نوشت.